مقاله زیر حاوی اسپویلرهای «گمشده در ترجمه» است
اواخر ماه گذشته، در یک تصادف نسبتاً دراماتیک، از دوچرخهام پایین آمدم و کنارهی سرم را روی حاشیه کوبیدم. این یک ضربه مغزی جهنمی به من داد، چهره ای درهم شکسته و مقدار زیادی از دست دادن حافظه، از جمله همه چیز در مورد خود حادثه. چهار هفته بعد، من هنوز در حال مبارزه هستم، و در حالی که هر روز کمی احساس بهتری دارم، روند بهبودی آهسته است.
پس مناسب است که این هفته باشد جهان های جدید عجیب و غریب این رابطه را با خاطرات ما لمس می کند. این قسمت می پرسد که آیا حافظه با همدلی گره خورده است و آیا ما فقط می توانیم با دیگران همدردی کنیم آنها درد فرا می خواند مال ما. ممکن است در حال حاضر همیشه کاملاً روشن نباشم، اما مطمئناً به نظر هوشمندانهترین قسمت از Star Trek است که در این مدت دیدهام.
اینترپرایز و فاراگوت به سمت تاسیسات جدیدی می روند که از برنامه عقب مانده است، یک پایگاه استخراج دوتریوم. استارفلیت «پمپ بنزین» عظیمی را در داخل یک سحابی در لبه فضای گورن ساخته است تا به عصر جدیدی از اکتشافات فضایی کمک کند. و، می دانید، یک مکان استراتژیک خوب برای جنگی که قبلاً به خوبی تلگراف شده با گورن که به زودی در راه است، باشید.
اوهورا که بیش از دیگران درگیر این ماموریت بوده، فشار تمام کار را احساس می کند. او به سختی میخوابد و ویدیوهایی را تماشا میکند که همر برای او ضبط کرده است تا به او نحوه انجام کارهای اولیه مهندسی را آموزش دهد. در سحابی، او شروع به شنیدن سر و صدای ترانسفورماتورها می کند و فلاش بک هایی را تجربه می کند که منجر به مرگ خانواده اش شد.
اوهورا به جای اینکه این مشکلات را برای خودش نگه دارد، عاقلانه برای کمک نزد دکتر M’Benga می رود، اما او استراحت را تجویز می کند. خدمه معتقدند که او از قرار گرفتن در معرض دوتریوم رنج می برد زیرا توهمات یک عارضه جانبی رایج است. اما دید بدتر میشود و او شروع به دیدن زامبی همر میکند – یک بازگشت کوتاه برای بروس هوراک که بسیار دلتنگ شده بود.
پمپ بنزین باید چند وقت پیش فعال میشد، بنابراین پیک یونا را میفرستد تا شلاق را بزند و پلیا را به تخصص او میفرستد. تنش بین این زوج وجود دارد، یونا مانند مدیر عاملی سختگیر عمل می کند که نظر درست Pelia را که به زودی ثابت شد نادیده می گیرد. یکی از خدمه ایستگاه در حال خرابکاری بوده است و همان چشم اندازهای آسیب زا مانند اوهورا را می بیند.
به همان اندازه که خدمه با وضعیت اسفناک این جفت همدردی می کنند، هنوز احساس می کنند که علت مسمومیت با دوتریوم است. تنها کسی که مایل به کشف گزینه دیگری است این استو ستاره مهمان ویژه پل وسلی در نقش جیمز تی کرک” او به دلایلی از فاراگوت خارج شده است، اما به سرعت با اوهورا پیوند برقرار می کند و به غرایز او اعتماد می کند که اتفاق عجیبی در حال وقوع است.
کنار: این دلایل این است که آنسون مانت برای مدتی در مرخصی پدری بوده است جهان های جدید عجیب و غریب‘فصل دوم خدمه به او حجم کاری بسیار کاهش دادند و متوجه خواهید شد که پایک چقدر کوچک در بسیاری از قسمت ها حضور داشته است. از آنجایی که ماونت ستاره سریال است و حضور فوقالعادهای دارد، کاهش دید او در اینجا به طور کلی یک موهبت برای سریال بوده است. بخش بیشتری از گروه زمان بیشتری در کانون توجه قرار گرفته است، و در حالی که ترتیب محدود اپیزود مانع از گسترش برخی از این قسمت ها می شود، دیدن دیدگاه دموکراتیک تر از نمایش عالی است.
صحنهی تکاندهندهای نیز وجود دارد، جایی که لان و کرک درباره دوران کودکی متفاوت خود و غیبت والدین صحبت میکنند. جورج کرک (هنوز در این جهان زنده است) در بیشتر دوران کودکی جیم غایب بود و برای نجات دیگران در جهان پرسه می زد. در همین حال، لعان یکی از آن افراد نجات یافته بود. این یک یادآور کوچک و ظریف است که چرا Starfleet وجود دارد، و چرا افراد زیادی در دنیای خیالی Trek در ماموریت آن ثبت نام می کنند.
خدمه ایستگاه سرکش از بیماری بیرون میآید، چراغها را خاموش میکند و به دنبال خرابکاری اینترپرایز در تنها لحظه غمانگیز در کل قسمت است. تقریباً مانند یک یادداشت استودیویی به نظر می رسید که سرعت اپیزود را با یک سکانس “اکشن” از بین ببریم، البته سکانسی که می تواند در مجموعه های ایستاده فیلمبرداری شود. قبل از اینکه کرک اوهورا را از انفجار نجات دهد، تیم برای مدتی در تاریکی راهروهای اینترپرایز تلو تلو خورد.
پس از بازگشاییهای زیاد، معلوم میشود که پمپ بنزین بر روی خانه بیگانگان فوقبعدی در کمین دوتریوم ساخته شده است. تنها راه آنها برای برقراری ارتباط، یافتن مغزهای دلسوز و برانگیختن خاطرات غم و اندوه، از دست دادن، تلاش برای توضیح وضعیت دشوارشان است. هم ایستگاه و هم سفینههای فضایی دوتریوم را برای سوخت میکشند و شکلهای بیشماری حیات بیگانگان را برای تولید برق میکشند.
اوهورا و کرک به سراغ پایک می روند که به جای اجازه دادن به مرگ های بیهوده، وقت خود را برای آتش زدن ایستگاه تلف نمی کند. اوهورا میتواند دوباره خوب بخوابد، و حتی زامبی همر دوباره به Regular Hemmer تبدیل شده است و به نشانه تایید لبخند میزند. فقط وقت دارد که جیم برای اولین بار با اسپاک ملاقات کند قبل از اینکه به تیتراژ برسیم.
با این خطر که شبیه برداشت بیل هدر از آلن آلدا به نظر برسد، «گمشده در ترجمه» پر از نوشته های عالی است. فیلمنامه ای که به اونیترا جانسون و دیوید رید نسبت داده شده است، هوشمندانه تر و ظریف تر از برخی از قسمت های اخیر Trek است که می توانم به آن اشاره کنم. در حالی که برخی جهان های جدید عجیب و غریباپیزودها گاهی اوقات می توانند در حین بررسی یک ایده بزرگ به نتیجه گیری های ناخواسته جهش کنند، اینجا کاملاً کار می کند. و باید بگویم که دیدن انتخاب پایک برای آتش زدن ایستگاه، منظره فوقالعادهای است زیرا به وضوح کار درستی است. همانطور که ممکن است سکانسهای سالن مناظره «سفر عصر طلایی» را از دست بدهیم، آیا خوب نیست که ببینیم مردم به جای صرف ۳۵ دقیقه صحبت در مورد آن، کاری را انجام میدهند که با ارزشهایشان هماهنگ است؟
این کاوشی از همدلی است، و اینکه چگونه برخی افراد آن را دریافت میکنند، و کمکی که با آن همراه است، در حالی که دیگران در بیاعتنایی به سر میبرند. این نشان میدهد که ما احساس عمومی همدلی را در زندگی عمومی از دست میدهیم، زیرا تعدادی از چهرهها تلاش میکنند در وحشیگریشان از یکدیگر پیشی بگیرند. پس آیا حافظه کلید رحمت است؟ آیا کسانی که در آسایش همیشگی بزرگ شده اند کمتر می توانند احساس ترحم کنند؟ اگر اولی باشد، این یک اظهارنظر ظریف و لذیذ درباره کسانی است که خاطرات کوتاهی دارند – اغلب با فرهنگ سیاسی و رسانه ای که به فراموشی اهمیت می دهد جسور شده اند – برای همیشه محکوم به انجام همان اشتباهات هستند.
یک نکته دیگر: یک موضوع تکراری در جهان های جدید عجیب و غریبفصل دوم عملکرد حافظه است و نه آنطور که از یک پیش درآمد انتظار دارید. این نمایش به جای تقویت طعمه نوستالژی، به کاوش در نحوه اطلاع رسانی و شکل دادن به حافظه به جامعه ما می پردازد. یکی از نکات منفی «در میان نیلوفر خواران» این بود که یک قسمت به سادگی نمیتوانست حاوی کاوش عمیقتری از جامعه همیشه فراموشکار آن باشد.
بنابراین، بله، من یک طرفدار هستم.